نتایج جست جو "رفتی" در سایت 100هنر
16
0
40,228
محفل خوشنویسی
80X50CM
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
با چراغی همه جا ... ادامه
گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
41
4
60,684
محفل نقاشی و گرافیک
120X160CM
نام اثر:سیب سرخ حوا
سایز ۱۲۰*۱۶۰
می ارزید؟
حوا ...شیرینیِ گازی از میوه درخت... ادامه
ممنوعه ارزش تلخی روزگار رو داشت؟
نظم هستی را با وسوسه ات تغییر دادی حالا بنگر که ما هر روز از آن ممنوعه گاز میزنیم و در طلب بهشت برین که تو از آن رانده شدی دست و پا میزنیم و ....بگمانم فرو رفتیم ...، فرو رفتیم در منجلاب کبر و خود خواهی که از نطفه تو در عالم هستی به یادگار مانده
و من در عجبم ...! در عجبم که چرا در بهشتی که تو از آن رانده شدی درخت ممنوعه بود و چرا اینجا ممنوعه ای نیست تا شاید حوایی پیدا می شد و از آن نوش جان می کرد تا شاید بعد از رانده شدن .... حوایی دیگر... آدمی دیگر...و شاید جهانی بهتر
ادنا صفری
15
0
25,823
14
0
22,331
محفل موسیقی
این اجرا، اجرای انوانسیون شماره ۱ باخ برای دو ویولون هست که من و دوستم خانم حیدر... ادامه
زاده با هم تصمیم گرفتیم در دانشگاه هنر ضبط کنیم.
10
0
6,328
18
0
60,811
داستان شک و تردید
احساس پاک دخترانه ات
امروز هم سر چهار راه ایستادم با جعبه ی شانسی ! اما باز کنا... ادامه
رم ایستاد و شیشه ی اتومبیلش را داد پایین و گفت
سلام عزیزم بیا اینم روزانَت اما نمیدانست دیشب تمام شانسیها را نوشته بودم دوستت دارم!!! نمیدانست تمام
زندگیم را دیشب باز کردم و تمام درآمدم را نوشتم دوستت دارم امروز هم گرسنه هستم اما پولهایی که دادی خرج
نمیکنم! همه را قاب گرفته ام!شاید روزی کنارم پیاده راه رفتی!اگر پیاده راه رفتی!احساس پاک دخترانه ات را میان
حریر امانت میان صندوقچه ی اسرارم نگاه خواهم داشت. قطره قطره اشکهایت در آینده نهیب میزند هر لحظه امانت
را.صندوقچه را میان ابریشم دوست داشتنت پیچیده ، در وجود همچو برگ گلت نگه میدارم!اینها پاکی هر چه
هستی من است...
19
0
10,079
محفل خوشنویسی
خبر دهید به صیادِ ما، که ما رفتیم
به فکرِ صیدِ دِگر باشد و شکارِ دِگر
7
0
5,154
محفل عکاسی
هیچوقت یاد نگرفتیم برا چیزی ک دوسش داریم بجنگیم فقط از دست دادنشو با حسرت نگا کردیم
10
0
22,185
محفل خوشنویسی
ای بزلفت دل شکسته اسیر
رب یسر و علیه کل عسیر
صبر اندک و غم فراوان است
آنچه من دا... ادامه
رم از قلیل و کثیر
رفتی از چشم و حاضر است خدا
که نه غایبم ز پیش ضمیر
خط حبیب قنبری
سایز اثر با احتساب پاسپارتو و قاب ۸۰×۶۰ cm
قاب با کلاف ۳ cm
مرکب و گواش و مقوا ماکت و کاغذ ابروباد دست ساز و قیطون کشی شده و قطاعی شده
سال اجرا ۱۳۹۷
10
1
21,906
محفل عکاسی
این تصویر یک کویر زیبا یا یک بیابون کنار جاده نیست...این تصویر دردناک تصویر دریا... ادامه
چه ارومیه است که قبلا با دیدن اون دقیقه ها چشممان به زیباییش خیره میشد و در کنارش عکس های زیبایی میگرفتیم اما حال...عکس میگیریم ولی تماما با عنوان (ارومیه خشک-ارومیه مرده-و...)گرفتن این عکس برایم خیلی درد اور بود.خیلی زیاد
3
0
25,425
محفل شعر و داستان
باز این فاصله و یک دل تنگ
بازهم پنجره ای خالی از عشق
باز هم من؛
باز هم او که د... ادامه
ر این کوچه ی احساس رود
و خودش را بسپارد به دلِ گمشده گی
راه پیمودنی سخت جدایی را او
تک و تنها برود
ولی ای عشق بدان
خاک این راه که رفتی همه آلوده شده
غرق تنهایی و آغشته به اشک
سرد سرد از دل خون
همه جا پر ز من است
و تو ای باد به گوشش برسان
ضجه ام من
بغض هذیان و غمم
که در این مقصد کور
با تو همراه شوم با تو فریاد شوم
با تو هستم با منی تو
باز این فاصله و یک دل تنگ
همه ی ثانیه ها در سکوتم خفه اند
خفه اند خفه اند
18
0
24,983
9
0
12,743
لذت تنهایی دکلمه مینا فیروزبخت
سرمو گرم کردی و کم کم آرزوهامو کش رفتی
تو هم اختلاس میکنی روزگار...؟!
14
0
167,187
شعر سکوت
نام اثر: #شب_سرد
سبک: #نیمایی
سراینده: #ساراگوهری
باز در این دل شب
حرف ها مان... ادامه
ده به لب
باز در اوج غمم
باز رنجیده تنم
من و تاریکی شب
من و خاموشی لب
منم آن شب زده ی خسته تنم
ساده رفتی نشنیدی سخنم
منم آن غمزده ی سوخته دلم
چشم ها شسته از این بار غمم
خواهم این لب به سخن باز کنم
مُهر برکَنده از این راز کنم
نغمه با نی چو هم ساز کنم
قصّه ی عشق تو آغاز کنم
باز از خواب تو بیدار شدم
تشنه ی لحظه ی دیدار شدم
باز با غصّه هم آغوش شدم
باز از یاد فراموش شدم
در شب سرد بی مهتاب دلت
منم آن شمعی که خاموش شدم...
15
0
145,887
40
0
27,974
دکلمه شعر اخوان ثالث
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،اما... ادامه
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو. ، فریب
قاصدک
هان،
ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
11
3
11,911
10
3
11,509
محفل خوشنویسی
90X90CM
2
0
8,967
محفل شعر و داستان
من زخمـی و مـرهـم شـدنـت ؛ پیـشکشـت بـاد
مـعشـوقـه و هـمـدم شـدنـت ؛ پیـشکشـت ... ادامه
بـاد
تـعـظـیـم نـکـن سـمـت تــظاهــر ..! مـتـظاهــر
دولا شـدن و خــم شـدنـت ؛ پـیـشـکـشـت بـاد
سـهــراب دلــم را نـپــذیــرفــتــی و کُـشـتـی !
دلـسـوزی و رسـتـم شـدنـت ؛ پیـشکـشـت بـاد
درّنـده کـنـد " شـیـفـتـه را " گـاه گــدار عـشـق
رامـم نـشــدی ، رَم شـدنـت ؛ پیـشـکـشـت بـاد
در دوزخ دلـبـاخـتـگـی ، ســوخـتـه جـانـســوز
ســودای جـهـنـّـم شـدنـت ؛؛ پـیـشـکـشـت بـاد
مـن کاشتـم این دانـه و بـرداشـت نـمـود غیـر
پس خـوشـه و گنـدم شـدنـت ؛ پیشکشت بـاد
کـمـبـود و خَـلاء را نـوک مـمـلــو نـرسـانـدی !
داسـتـان فـراهـم شـدنـت ؛؛ پـیـشـکـشـت بـاد
هـمـراه تـنـیسـت او پـیِ تـنهـا ، تـنِ تـنـهـا ..
تـنـها شـو و مـحـرم شـدنـت ؛ پیـشکـشت بـاد
#تظاهر
#یزدان_ماماهانی
#سـرایـش۲۲_۶_۱۴۰۱
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_
6
0
16,689
محفل نقاشی و گرافیک
50X50CM
عنوان اثر: شهر دوردست
اثر اورجينال
شعر سهراب سپهري
قایقی خواهم ساخ... ادامه
ت،
خواهم انداخت به آب
پشت دریاها شهری ست
که در آن پنجرهها رو به تجلی باز است.
بامها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری مینگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را میشنود
و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد.
پشت دریاها شهری ست
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحر خیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنیاند.
پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
تابستان ١٤٠٠
#رنگ روغن #تابلو #نقاشي #تصوير سازي #تصوير گر #سهراب سپهري #قايق كاغذي #شهر دوردست #دريا #غروب #كلاژ #تابلو_نقاشي #oil color #illustration #distant city #sohrab sepehri #sea #sunset #paper boat #drawing #painting #painter #painting training#
2
0
4,814
محفل شعر و داستان
ما روزی
همدیگر را می بینیم
و از تنهاییِ هم با خبر میشویم
روزی که عصاهایمان ... ادامه
را به هم میدهیم
تا چیزی به هم داده باشیم
به یادِ تمام چیزهایی که از هم گرفتیم.
#چنگیز_رحمتی
@ChangizRahmati65
1
0
7,215
محفل شعر و داستان
از همه آداب مسلمانی ام
بنده ی یک سجده ی طولانی ام
سجده به خاک تو مرا لاله ... ادامه
کرد
داغ لب ات مانده به پیشانی ام
هرکه مرا دید، تو را هم شناخت
از سر این بی سر و سامانی ام
تا به تو نزدیک شدم چون شهاب_
شعله گرفتی که بسوزانی ام
سهم من از عشق هم این لحظه بود:
آمدن و پر زدن آنی ام
گرچه امید از تو نکندم ولی
در پی یک هجرت طوفانی ام
تشنه ام و این دم آخر کمی
می شود از عشق بنوشانی ام؟
2
0
2,141
11
0
10,552
محفل خوشنویسی
نقاشیخط کار با آکرلیک 70*70نام اثر بیقرار
(چرا رفتی چرا من بیقرارم * به سر سودا... ادامه
ی آغوش تو دارم)
