نتایج جست جو "گیسو" در سایت 100هنر
نمایشگاه چون باد می وزی بر گیسوان نداشته ام
        
        
            
             نمایش رابعه، زخمه بر گیسوی نار
        
        
            
            نمایشگاه پیش از اتمام مهلت نگریستن بخش دوم، گیسو
        
        
            
             نمایش رژه ی کور
        
        
                        5
                        0
                        26,068
                    
                
                        8
                        0
                        8,156
                    
                محفل خوشنویسی
                    
                                دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود
ابعاد اثر ۳۵ در ۵۰ با قاب 
و# تذهیب
                
                        11
                        0
                        16,156
                    
                محفل خوشنویسی
                    
                                سیه زنجیر گیسو باز کن افسانه اش با من . ابعاد 50*70 بروی تخته شاسی
                
                        6
                        0
                        37,136
                    
                محفل شعر و داستان
                    
                                می شکفد از دلِ خاک ، رنگ ارغوان
 باد ، می کُند بازی با گلهای زعفران
 آب می شود... ادامه 
                 ، زمستان در تابش خورشید
 می نهد شکوفۀ سرخ ، دختر بهار بر گیسوان
می خواهم که وزی ، بر زاغه ها بهار
نفوذِ زمستان را ، بر دلها کُنی مَهار
بر خِرقۀ سیاه ، بپوشانی رنگ سبز
ببارانی از ابرها ، باران عشق و افتخار
می خواهم ، گلباران کُنی پستوهای سرد را
بپاشی بر زمین ، بذرِ دلهای مرد را
می خواهم ، که برگیری دستمالی از حریر
کنی پاک از رخساره ، اشک و درد را
دیریست دنیای من ، میکند خیالت را آرزو
عدالت گوئی گم گشته ، در کفه های ترازو
آه مظلوم ندارد توان ، تا رسد بر آسمان
حرفی هم هست اگر ، از پول است و زور بازو
کی میشکفد گلهای سرخت ، می زند نهالهایت جوانه ؟
کی می کنند پرواز ، پرستوهایت در حیاط خانه ؟
مهرت ای بهار ، کی میکند گذر از کوچه های ما ؟
کی میشوی همدم بوته های خشک ، بی حرف و بهانه ؟
-------------------------
بیا بهار ، بردیا امین افشار
                        9
                        0
                        71,948
                    
                شعر سکوت
                    
                                سکوت لحظه ها
دلم میگیرد از درد جدایی
سکوت لحظه های آشنایی
دلم میگیرد از تالار... ادامه 
                 گلها
نباشد بوی گیسویت در آنجا
دلم دارد هوای روی ماهت
صدای خنده های گاه گاهت
شباهنگام ، دل گیر بهانه
به سان گریه های کودکانه
صدای هق هق هنگام دوری
ببارم از دو چشمانم بلوری
عجب وصف عجیبی دارد این راز
نمک دارد به سان درد آغاز
بنازم ناز چشمان صبورت
هوای این دلم وقت غرورت
ببویم عطر مهتاب شبانه
کنار یک نگاه عاشقانه
صدای نازکت ،مست نگاهت
به خواب کودکانه گاه گاهت
سکوتی کرده ام فارغ ز هر راز
تو باشی در کنارم ، مست پرواز
مرتضی دوره گرد (هیوا)
                        10
                        0
                        14,356
                    
                
                        3
                        0
                        14,893
                    
                محفل خوشنویسی
                    
                            100X120CM
                                
                
                        21
                        0
                        18,958
                    
                محفل عکاسی
                    
                                یلدا
آخرین 
دلبریِ پائیز است
مانند زنی که درست لحظهٔ رفتن،
گیسوان مشکی بلندش را ... ادامه 
                باز می کند...
 #آرش_شریعتی
 #یلدا
                        13
                        2
                        31,275
                    
                محفل گویندگی
                    
                                 #شاعر_حامد_عقیلی 
 #دکلمه_حامد_عقیلی 
 #شوریده_دلم_در_هوای_تو
 #غزل  #عاشقانه
شورید... ادامه 
                ه دلم در هوای تو
می باره غزل در نگاه تو
آسمان دلت را کمی وا کن
محتاجم به آغوش گرم تو
هر کجا خبر از دلتنگی بود
آن بُود آشیانه و منزل تو
من گفته بودم به قاصدکها
نیاورند خبری جز گیسوی تو
نسیمی وزید و مرا آشفته کرد
بیقرارم اما ، آرامم در قرار تو
آهوانه باز به آغوش من بیا
زنده است امیدم با دستان تو
هر کجا که خبر از عشق آمد
خواهم جان دهم در کنار تو
                        21
                        3
                        28,630
                    
                محفل خوشنویسی
                    
                                هوالمحبوب
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آ... ادامه 
                ن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
شعر:  #حافظ 
خط:  #اکبرنژاد 
 #بداهه_نویسی
                        20
                        1
                        10,276
                    
                محفل نقاشی و گرافیک
                    
                                نام اثر : گیسو کمند  
تکنیک : رنگ روغن 
سبک : مدرن 
ابعاد : 35*45
                
                        7
                        0
                        5,782
                    
                
                        16
                        2
                        36,471
                    
                محفل گویندگی
                    
                                نگاهت... 
 با صدای :  #حوراپارسیان  و    #سعیدنادمی
 شاعر:  #امین_شیرزادی 
میکس ... ادامه 
                و تنظیم : استودیو 1001- سعید نادمی: 
**************
نگاهت
🌹 لبریز غزلهای عجیب است نگاهت
تلفیق شراب و شب و سیب است نگاهت
امشب عرق شرم به آیینه نشسته ست
ازبسکه نجیب است و نجیب است نگاهت
دشتی ست پر از شعر و غزل ، برکه و باران
ماوای غزالان غریب است نگاهت
گیسوی بلند تو شبیه شب یلداست
باجلوه ی مهتاب رقیب است نگاهت
تو وسوسه انگیزترین شعر خدایی
چون آیه ی آیینه و سیب است نگاهت
هرچند یقین داشتم از لحظه ی آغاز
هرگز نسرودم که فریب است نگاهت
✍️ شاعر :  #امین_شیرزادی
                        32
                        3
                        39,302
                    
                محفل عکاسی
                    
                                "زنی به نام بوتیمار*"
هر زنی را نامی ست
هر نامی را تقدیری،
قرینه یا قریب به آن م... ادامه 
                عنا.
...
قبل از هر واژه
زن ها را نام های پر نقش تری مستور است،
هر نقش را پرنده ای...
و ششمین نام تمام زنها یکی ست؛
"عشق".
...
زنی که متروکه ترین شهر ممکن است
در چهارچوب قاب هیچ آغوشی جا نمی شود.
زن رو به روی خودش ایستاده تلخ؛
با گیسوانی بریده و کوتاه
قدم هایی مسموم
قلبی مغموم
و آرزوهایی نابالغ و لبریز...
دستانی حزن آلود،
با تبسمی چرکین.
...
هر زن حوایی ست مطرود مانده تر از خویش.
هر زن سیلی سرخی به طعم سیب
بر چهره ی آشفته ی جهان.
در گوشه های شهر
آواز حواصیلی اش،غریب.
جهانش به خردی آلو
دهانش به جست و جو
دهانش...
به خواب عمیقی رفته که خمیازه اش رویاست!
...
جا مانده است از "خود"
از "زندگی"
با پاهای ناگزیری که می دوید و دور می شد از او،
تمثیل شهری ست که طبیعتش را به تاراج برده اند و حنجره اش زخمی ست.
...
زنی که مسقف است و پر دیوار،
زنی که پنجره اش رو به حیاط زندان است،
زنی که نام هفتمش "اندوه"؛
هم تویی،
هم منم.
 #حورا_حقشنو
 



 
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                            