نتایج جست جو "آدم" در سایت 100هنر

ملغمه هایی است که آرمان یک تعادل ترنس گونه را با خود به جهان های دیگر خواهد برد، و دوباره به جهان های دیگر ، و دوباره... متریال : چوب سال خلق اثر : 1401

400 #فروخته_شد

ال خلق ۱۳۹۹ استیتمنت: عنوان: مترسک و گیتار مترسک: من مغز ندارم، تو سَرم پر از پوشاله دوروتی: اگه مغز نداری پس چه جوری حرف میزنی؟ مترسک: نمیدونم... ولی خیلی از آدمها هم هستن که بدون مغز یه عالمه حرف میزنن! 👤 ویکتور فلمینگ

ممنوعه ارزش تلخی روزگار رو داشت؟ نظم هستی را با وسوسه ات تغییر دادی حالا بنگر که ما هر روز از آن ممنوعه گاز میزنیم و در طلب بهشت برین که تو از آن رانده شدی دست و پا میزنیم و ....بگمانم فرو رفتیم ...، فرو رفتیم در منجلاب کبر و خود خواهی که از نطفه تو در عالم هستی به یادگار مانده و من در عجبم ...! در عجبم که چرا در بهشتی که تو از آن رانده شدی درخت ممنوعه بود و چرا اینجا ممنوعه ای نیست تا شاید حوایی پیدا می شد و از آن نوش جان می کرد تا شاید بعد از رانده شدن .... حوایی دیگر... آدمی دیگر...و شاید جهانی بهتر ادنا صفری

شناخت پرنده روی هوا و بر فراز چراغ های خطر در ارتفاع بی خبری می پرید و لحظه های آبی را دیوانه وار تجربه می کرد پرنده، آه، فقط یک پرنده بود... #فروغ_فرخزاد

ست که از روشنی زندگی بهره نمی برند و در غم به سر می برند و به نور عشق و حقیقت پشت کرده اند و از زندگی شکایت می کنند.

بت های شیطان بر ما آدمیان وارد شد.به صلیب کشیدن مسیح....واقعه عاشورا..... ابعاد 150 در 120.گواش روی چوب

ی تنه درخت.گواش و آبرنگ .سایز ارتفاع 20 سانتی متر

ته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز غلام آن کلماتم که آتش افروزد نه آب سرد زند در سخن برآتش تیز شعر: #حافظ خط: #اکبرنژاد

لِ تو نیست ، پس صدای نفَسَت ، از کجا می پیچد در گوشم .. از کدامین گوشه ، برقِ چشمانِ سیاهِ تو هنوز .. روشنی بخشِ شبِ تارِ من است ..؟ تو نمردی بابا .. ما فقط گم شده ایم ، من تو را خواهم یافت

پیش می آید که آدمی از #روشنایی بترسد. #افلاطون

رکیب مواد روی بوم

من برگردم! فقط ، نسوزی هااا...!!! عکاس:حنانه یزدان نژاد

ساخت گروه هنری وینه

ه شاهان است..واوست که باید بادست خوند شانه ای به سروزلف انسان بکشد

تی جنون، حتی ترس. آدمیزاد می تونه اگه بخواد کوهو جا به جا کنه. می توانه آبو خشک کنه. می توانه چرخ و فلک و به هم بریزه. آدمیزاد حکایتی است. می تواند همه جور حکایتی باشه. حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زشت... و حکایت پهلوانی. بدن آدمیزاد شکنندس اما هیچ نیرویی توی این دنیا به قدرت نیروی روح انسان نمیرسه، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشه