نتایج جست جو "فریاد" در سایت 100هنر
نمایشگاه فریاد سکوت
استند آپ کمدی شبی با فریاد
نمایش از آن همه سکوت که فریادش را کسی نشنید
نمایش حرف آخر شب آخر عشق آخر فریاد آخر
23
0
14,382
محفل نقاشی و گرافیک
عروسکها در شکمشان امید دارند و فریاد نمی زنند
اکرولیک روی مقوا
40. 30
19
0
22,088
27
2
24,463
25
1
20,203
20
0
15,195
محفل نقاشی و گرافیک
عروسکها در شکمشان امید دارند و فریاد نمی زنند
اکرولیک روی مقوا
40. 30
18
1
18,910
128
12
52,088
8
0
84,414
دکلمه شعر احمد شاملو
مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من... ادامه
با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده،
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان،
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بودند.
دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیر یافته! با تو سخن می گویم
بسان ابر که با طوفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست
من درد مشترکم...
16
0
24,299
محفل نقاشی و گرافیک
29
4
69,593
محفل عکاسی
من دختر کوردم
تندخو هستم، اما سخت هم هستم
تاب سختی را گرچه دارم، اما صبر و ... ادامه
حوصله زیاد هم ندارم
...
مثل اسب می تازم
گاهی هم درنگ می کنم، اما وا نمی مانم، می تازم
مگر از گردنه به میان دره پرتاب شوم و استخوانهایم خرد شود وگرنه می تازم
من دختر کوردم
دختر دره های تنگ
شبهای سرد
چشمهای پر از درد
دختر دردم ...
دختر قهرمانانم
دختر کوه و دشت و بیابانم
این منم ....دختر کورد ...
دختر چشمهای پر از غیرت
چشمهای جوان نه ناجوان !
دختر استقامتم،دختر پایداریم،دختر شکنجه ام،دختر ظلمم!
دختر تعصبی شیرین...
چشمهایم بیخود نیست که برق میزند...برق کورد است ...برق بزرگی کورد!
دختر کوههای بلندم
دختر زاگرسم
آرام می تازم
همچون شیر می غرم به هر آن کس که چپ بنگرد
عصیان میکنم در برابر حرف زور و ناروا
من خون کورد در رگهایم جاریست خونی سرخ و آتشین
من کوردم
دختر عشق و کوردستان
دختر آبشار و طوفان
مثل پروانه به دور کشورم میچرخم!
مسکوتم تا وقتی که حق برجاست...
گرگ میشوم برای ناحق...
آنچنان فریادی برخواهم آورد که آشام و انسان و آبها و زمین بلرزد
15
0
33,536
محفل گویندگی
#فریاد
#فریدون_مشیری
#محمدرضا_شجریان
با صدای #سعیدنادمی
میکس و تنظیم : استودیو 1... ادامه
001- سعید نادمی :
@SaeedNademi09159101002
بقیه دکلمه ها و کارهای ساخته شده من درکانال مشهد دکلمه :
@MashhadDeklame
13
0
10,214
محفل عکاسی
..
خاموش باش,مرغ!دمی بگذار
امواج سرگردان شده بر آب
کین مردگان خفته مگر روزی
فری... ادامه
ادشان بر آورد از خواب...
14
1
16,421
محفل عکاسی
جغد بارون خورده ای تو کوچه فریاد میزنه
زیر دیوار بلندی یه نفر جون میکنه...
8
1
14,922
محفل خوشنویسی
بیستون ناله زارم چو شنید از جا شد
کرد فریاد که فرهاد دگر پیدا شد
شعر شاه اسماع... ادامه
یل صفوی ( خطایی)
سایز 32X42
6
0
4,707
محفل خوشنویسی
بگذر شبی به خلوت این همنشین درد
تا شرح آن دهم که غمت با دلم چه کرد
خون میرود ن... ادامه
هفته از این زخم اندرون
ماندم خموش و آه ، که فریاد داشت ، درد
3
0
25,552
محفل شعر و داستان
باز این فاصله و یک دل تنگ
بازهم پنجره ای خالی از عشق
باز هم من؛
باز هم او که د... ادامه
ر این کوچه ی احساس رود
و خودش را بسپارد به دلِ گمشده گی
راه پیمودنی سخت جدایی را او
تک و تنها برود
ولی ای عشق بدان
خاک این راه که رفتی همه آلوده شده
غرق تنهایی و آغشته به اشک
سرد سرد از دل خون
همه جا پر ز من است
و تو ای باد به گوشش برسان
ضجه ام من
بغض هذیان و غمم
که در این مقصد کور
با تو همراه شوم با تو فریاد شوم
با تو هستم با منی تو
باز این فاصله و یک دل تنگ
همه ی ثانیه ها در سکوتم خفه اند
خفه اند خفه اند
10
1
10,313
محفل خوشنویسی
شب فریادی طولانی است احمد شاملو
نقلی از اثر فاخر استاد عزیزم مجتبی ملک زاده مهربان ❤️
1
0
32,209
محفل شعر و داستان
کاش :
ایستاده ام در کنج شب
در سحرگاهی که میرسد از راه
می نگرم بر دانه های شبن... ادامه
م
که ریخته اند در پای چاه
زندگی می زند ساز را در دشت
پُر می شود در چوپان ، در نی
می چکد بر گلبرگهای گل
می ریزد خود را در جام ، در می
نگاهش نمی چرخد به سویم
گوئی شرابش تلخ است بر من
فریاد می کشد با خشم
می کَند جانم را ، ازتن
من همان اشکم در ابر
که چون قطره می نالد
انواری جدا از مادر
که بر دمنها می بارد
طبعم آهیست بغض آلود
بر کشیده میشوم از خشم
چون اشکی در چنگ ظلم
ریخته می شوم از چشم
این چنین ردای غم
تا به کی خواهم دوختن ؟
در دل این جنگل خشک
بوته ها ، خواهم سوختن
کاش خورشید بتابد گرم
بخار سازد درد از وجودم
بر کشم لبخند بر رخ
ذکر گویمش ، در سجودم
کاش مهتاب ببارد بر دشت
مرگِ شب را کُند تقدیر
تا دل ، طلوع خورشید را
بر تنِ سردم کُند تفسیر
3
0
52,789
شعر دلتنگی
دل خسته :
رهایت می کنم و خواهم رفت
در یکی از این شبها که میرسند از پس غروب
نم... ادامه
ی کِشم پرده ای تاریک بر روی رویایت
نمی کُنم بر جداره های دل زیبایت ، رسوب
چشمانت نیست دیگر مشتاق دیدارم
فردا روزیست که میشوم برایت فراموش
می روم و این است آخرین حرفم
می کُنم آرام اما مدام ، خود را برای تو خاموش
می نشیند یادی از ایام گذشته بر دلم
با تکه ای نگاه ، گَشتم در دریای عشقت شناور
امان از این روزها که بودند ، دروغ
نمیدانم چگونه ؟ دوست داشتنت را کردم باور؟
چگونه نشست خزان بر باغچه ام
چگونه بُرید دلت از دل تنگم پیمان ؟
نگاهت پر کشید و نشست بر نگاه مشتاقی
ندارم به خدای عشق من ، دیگر ایمان
می روم از پیش تو ، می روم از دنیایت
پر کرده ام عشقت را در گذشته هایم ، در مَشک
می شود بغضت در گلویم فریاد
می ریزد نامت بر گونه هایم ، در اشک
فردا می رسد و خورشید می کند طلوع
چشمان ناز تو در خواب اند و بسته
اینجا اما خزان است و تندبادی سرد
که می کند طوفان ، در این دل خسته
----------------------
بردیا امین افشار
