نتایج جست جو "آنجا" در سایت 100هنر
44
2
10,090
محفل نقاشی و گرافیک
نام اثر : آنجا
ابعاد ۷۰×۵۰
تکنیک اکرولیک
#فروخته_شد
14
0
12,460
11
1
4,300
محفل نقاشی و گرافیک
100×120cm
#اکریلیک بر روی بوم
^^دنیا از آنجایی که مرا به دان آویختهاند کج است^^
25
0
12,866
محفل خوشنویسی
فضاسازی با تعدادی از کلمات یک بیت شعر خواجه حافظ شیرازی:بحریست بحر عشق که هیچش... ادامه
کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست.
اجراباقلم:2سانت و 2ومیل
24
0
12,759
محفل خوشنویسی
فروخته شد
آکریلیک روی بوم
ابعاد ۱۱۰ در ۸۰ سانتیمتر
اجرا سال۹۶
دریای شوران... ادامه
گیز چشمانت چه زیباست آنجا که دل باید به دریا زد همینجاست
#فروخته_شد
33
0
54,817
11
3
20,953
محفل شعر و داستان
تکیه خواهم زد
به دیوار غرورم
که از شوق وجودت
سر به ثریا دارد
من درآیینه ی تو... ادامه
نقش لبخند دارم
که به تو میخندد
برق چشمانت
گاه مرا می گیرد
در حریم آبی شان
دلم اوج میگرد
وسعت قامت تو
در چارچوب در افکارم
نه نمی گنجد
و به خود می کوبد
قلب شیدایی من
که تو را میبیند
دنج ترین گوشه دنیاست
آنجا که در آغوش توام
محو گرمای توام
و تو میخوانی
زیر گوشم آرام
تا ابد می مانی
تا ابد می مانی
آری تکیه خواهم زد
به دیوار غرورم
2
0
35,195
محفل شعر و داستان
آسمان :
-------------
باز می چیند دلم از چشمانت
افسوس و حرمان و غم و عصیان را... ادامه
باز برمی کشی آهی و ، می گریی
بغضت میکند خشک ، رود روان را
آخر ز چه روی است تو را
این حال و آن دل بد ، که می کند فغان
چیست راز دل دلِ این قاصدک پیر
که نمی دهد برایت خبری خوش به ارمغان
نه نسیم را لطف است با تو
نه می آکند دیده گانت را سراب
یاران همگی ز مستی در خواب اند
نیست ساغری که دهدت ، پیمانه ای شراب
زندگی برای تو در او بود
با او لحظه هایت ، می شد به رنگ گلهای بهار
خورشیدی بود که میدرخشید
در تن گل های سرخ ، در زمزمۀ جویبار
فلک شکست شوق پروازت را در پس ابر
رعد غرید و برق ، سینه اش را کرد نشان
قلبت نمی تپید ، در درنگ قلب او
آسمان می برد عشقت را ، به اعماق کهکشان
به رسم ، نوشته این را بر قلب زمین
خواهد روئید گل ، تا شود پرپر
می رود شاهین تا اوج
تا برافکنیم از تنش ، شهپر
این است سایۀ سرنوشت یک انسان
می جوید رنگ عشق را در آسمان
اما آنجا که می نویسند قصه
بر می گیرند از دل تو ، از چشم من ، امان
------------------
بردیا امین افشار
9
0
69,895
شعر سکوت
سکوت لحظه ها
دلم میگیرد از درد جدایی
سکوت لحظه های آشنایی
دلم میگیرد از تالار... ادامه
گلها
نباشد بوی گیسویت در آنجا
دلم دارد هوای روی ماهت
صدای خنده های گاه گاهت
شباهنگام ، دل گیر بهانه
به سان گریه های کودکانه
صدای هق هق هنگام دوری
ببارم از دو چشمانم بلوری
عجب وصف عجیبی دارد این راز
نمک دارد به سان درد آغاز
بنازم ناز چشمان صبورت
هوای این دلم وقت غرورت
ببویم عطر مهتاب شبانه
کنار یک نگاه عاشقانه
صدای نازکت ،مست نگاهت
به خواب کودکانه گاه گاهت
سکوتی کرده ام فارغ ز هر راز
تو باشی در کنارم ، مست پرواز
مرتضی دوره گرد (هیوا)
0
0
24,815
نمایشنامه خوانی چخوف
باغ آلبالو، پرده سوم
پیشچیک: در حراج چه خبر بود؟ تعریف کن!
لیوبف: باغ آلبالو... ادامه
فروخته شد؟
لوپاخین: بله، فروخته شد.
لیوبف: چه کسی آن را خرید؟
لوپاخین: من خریدم.
من خریدم! خانمها و آقایان لطف کرده کمی صبر کنید... من افکارم خیلی مغشوش است، نمی توانم حرف بزنم. وقتی ما به حراج رسیدیم دریگانف آنجا بود. لئونید آندره ایچ فقط پانزده هزار روبل با خود آورده بود. دریگانف علاوه بر بدهی بانک سی هزار روبل پیشنهاد کرد. من که دیدم وضع چنین است به مبارزه با او پرداختم. چهل هزارتا پیشنهاد کردم. او چهل و پنج هزارتا. من پنجاه هزارتا. او پنج تا پنج تا بالا می رفت، من ده تا ده تا. خوب دیگر تمام شد. من علاوه بر بدهی نود هزارتا پیشنهاد کردم. او از من عقب افتاد. حالا باغ آلبالو مال من است! مال من! خداوندا، آقایان باغ آلبالو مال من شد. به من بگویید که آیا مستم یا دیوانه شده ام. شاید خوابم و همه اینها به نظرم می رسد... کاش پدر و پدربزرگ من از گور برمی خاستند و آنچه را اتفاق افتاده می دیدند.
40
0
27,927
دکلمه شعر اخوان ثالث
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،اما... ادامه
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو. ، فریب
قاصدک
هان،
ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
13
5
21,437
محفل خوشنویسی
50X70CM
۵۰ در ۷۰ با احتساب قاب و پاسپارتو.
قطعه بندی و تذهیب. مرکب مشکی قلم ۲ میلی متر... ادامه
مشقی کاغذ ابر و باد شعر از
#حسین_منزوی «دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست / آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست» بهمن ماه ۱۳۹۸ #شکسته_نستعلیق #نستعلیق
10
0
5,099
5
0
14,564
محفل نقاشی و گرافیک
100X100CM
نام اثر : اصفهان (میدان نقش جهان)
از مجموعه (خیابان،)
هنرمند : ساغر مشیری امین... ادامه
سال : ۱۴۰۰
توضیحات اثر :
در تمامى شهرهاى دنيا، اماكن و خيابان هايى هستند كه موجب اعتبار آن شهر شده و ارزش باستان شناسى و تاريخى و هنرى دارند.
اما فارغ از نگاه معمارى و گذر از اين ميراث ملموس و با پرداختن به موضوع " انسان و محيط" تماميت شهر، داراى ارزش مى شود.
آنجا كه تمامى اتفاقات تلخ و شيرين، اولين و آخرين نگاه ها، قرار ها و ديدار ها در سال ها و فصل هاى بى شمار، تبديل به خاطراتى شده اند كه در تصرف حافظه ى كوچه ها و خيابان ها مانده اند.
"ساغر مشيرى امين" هنرمندى است كه در اين مجموعه آثارش به روابط انسانى مى پردازد و با انتخاب اشعار حافظ كه با خطوطى مبهم بر روى نقشه هايى از شهرهاى ايران و جهان نوشته شده اند، تفال به كوچه هايى زده است كه راوى غم و شادى انسان ها هستند.
نگاه او در آثارش، دعوتى است هميشگى به تامل و جستجوى خاطرات و يافتن تكه هاى گمشده خود و هم نوعانمان در عبور از كوچه ها و خيابان ها...
0
0
1,984
محفل نقاشی و گرافیک
50X70CM
2
0
3,825
14
2
15,920
23
0
15,865
8
0
12,371
22
4
6,910
محفل نقاشی و گرافیک
زمانی، ساعتی، امروز ، دیروز، سال بعد...
گاهی به این فکر میکنم اگر زمان وجود ند... ادامه
اشت چی میشد؟! سال پیش همین الان بود و ٢٠ سال دیگه دیروز فردا همه همین الان بود
یا اگر فضایی نبود دیگر اینجا و آنجا معنی نداشت این تابلو شاید تداعی کننده گمگشتی انسان در زمان باشد اما برای من به مفهوم "بی زمانی " است
نام اثر #بدون زمان
سایز :۱۲۰*۱۰۰
2
1
15,427
محفل سایر هنر ها
آنیک زیبا ترسیده بود...به چشم هایش نمی آمد اهل آنجا نباشد...اما همه باور داشتند ... ادامه
که او از سرزمینی دور آمده است...آنیک سال ها بود که آن جا زندگی میکرد اما کسی تا به حال او را اینچنین سفید ندیده بود...لبخند آنیک مردم را مشکوک کرده بود...در سرزمین آنها هرگز کسی این امدازه آرام و خندان نبود...آنیک اهل آنجا بود...آن قدر که انگار همه مسافر بودند و او سالیان سال دلش را به آن سرزمین بسته بود...آنیک ترسیده بود چون همه را می شناخت اما کسی او را نمی شناخت...
.
.
متریال: سرامیک و پارچه
#عروسک_هنری
#نیکوناصرزاده
#مجسمه
#استودیونیکوک
