نتایج جست جو "کهن" در سایت 100هنر
نمایشگاه کهن الگو
نمایشگاه کهن قاب همدان
نمایشگاه کهن الگوها
نمایش تیغ کهنه
سالن کهن دیار
پلاتو استاد علی کهن
10
0
26,989
محفل خوشنویسی
40X30X10CM
30 در 40# نقاشیخط برجسته# روی بوم# پتینه# طرح کهنه کاری# دکوراسیون داخلی# هنر مدرن#
4
0
15,791
محفل نقاشی و گرافیک
درخت، در تمامی دوران در نگاه انسان بیش از یک گیاه معمولی بوده و در اساطیر ایران ... ادامه
باستان راوی امری مقدس و تجلی حیات قلمدادشده وصورت اسطوره ای آن از گذشته تا کنون به عنوان کهن الگو در ضمیر بشر جایگاهی قدسی یافته است.
طبیعت و عناصرش همواره دغدغه ذهنی ام برای خلق آثارم بوده اند. از دیدگاه من درخت قویترین ، راسخ ترین و استوارترین عنصر طبیعت است.پای در خاک و سر بر آسمان، می بالد وآن دم که بمیرد، می آفریندو با مفاهیمی چون حیات،زایش،مرگ، رستاخیز وزندگی جاودانه،پیوندی تنگاتنگ دارد.
#درخت #اسطوره #مرگ #سرامیک #لعاب #زندگی #رستاخیز #ایران باستان #هنرمعاصر
13
0
6,893
19
0
7,373
1
0
11,859
دور نیست dournist
#لوپتو #شفیع_آباد #شهداد
#دورنیست
لوپتو عروسک سنتی بوده که زنان روستایی این منطق... ادامه
ه در گذشته با تکه های لباس کهنه برای بچه ها درست می کردند.
#استان_کرمان
8
0
5,161
محفل عکاسی
این خانم خوش خنده گیلانی زیر لب زمزمه میکردن «کار هر بز نیست خرمن کوفتن، گاو ن... ادامه
ر میخواهد و مرد کهن». این عکس در اطراف ماسوله گرفتم لبخند عمیق و دوست داشتنی داشتن
9
0
8,999
محفل شعر و داستان
دورود نام این اثر ایل میباشد در منطقه زیبای شهر الیگودرز که یکی از چندین ده شهر ... ادامه
یا شهرستانی است که مردمانش دارای زبان فرهنگ ومنش وآداب ورسوم غنی با پیشینه تاریخی کهن وستواری به بزرگی وسترگی اشترانکوه میباشد ازینرو مردمانی سخت کوش وغیرتمند با انگاره های مختلف فرهنگی وایلیاتی روزگار گذرانده ومیگذرند این مقدمه جهت آشنایی واگاه عزیز انیست که کمتر شناخت نسبت به قوم بزرگ بختیاری دارند .واژه ایل در فرهنگ غنی وسترگ بختیاری از جایگاه خاصی و مقدسی برخورد ار است ودر این جایگاه بزرگ هر ایل وطایفه از حرمت عزت وموقعیتی والا برخوردار میباشد وچنانچه مشکلی در روابط مردمان ایل پیش بیاید با جمله ای که البته ریشه آگاهی ونکته سنجی توامان واقع نگری ختم میگردد ودیگران به حرمت بزرگ ایل به گفته ایشان گردن مینهند دوستان گرانقدر زیاده گویی مرا به بزرگی خودشان ببخشایند
6
0
18,372
محفل شعر و داستان
چند سالیست که تهران را بو میکنم..
ظهیرالسلام بوى کاغذ میدهد..
درختانى که بهترین ... ادامه
تناسخ را یافته اند..
پشت باغ سپهسالار بوى چرم میدهد..
گاوها با پوستشان زنده میشوند..
بهارستان بوى قانون میدهد..
مدعیانى که فراموش کار شده اند..
بازار بوى خودش را دارد..
بوى کهنگى..
پاساژهاى شهر بوى پول میدهند..
بوى هرزگى..
شهررى بوى حرم میدهد..
بوى خستگى..
بهشت زهرا بوى مرگ میدهد..
تربتُ..کافور..بوى مردگى..
انقلاب بوى کتاب میدهد..
عطرتلخ سیگار.. بوى روشنفکرى..
لاله زار بوى عجیبى دارد..
بوى آغشته به نور..
میدان بهمن بوى جگر میدهد..
کشتارگاهى که بهمن شد..
حوالى میدان شوش..
بوى خون میاید..
از درون سرنگ..
ترمینال جنوب..بوى اتوبوس..
بوى سفر..بوى هجرت میدهد..
شمیرانُ..بالاى شهر..بوى ادکلن هاى مارک..
بوى املاک گران..
بوى از ما بهتران..
و
در آخر میدان آزادى..
بوى فقر میدهد..
واین دو چه به هم مى آیند..
4
0
10,537
محفل گویندگی
دو تا کفتر
نشسته اند روی شاخه ی سدر کهنسالی
که روییده غریب از همگِنان در دام... ادامه
نِ کوه قوی پیکر
دو دلجو مهربان با هم
دو غمگین قصه گوی غصه های هر دوان با هم
خوشا دیگر خوشا عهدِ دو جانِ همزبان با هم
دو تنها رهگذر کفتر
نوازش های این آن را تسلی بخش
تسلی های آن این را نوازشگر
خطاب ار هست : خواهر جان
جوابش : جانِ خواهر جان
بگو با مهربانِ خویش درد و داستانِ خویش
نگفتی ، جانِ خواهر ! اینکه خوابیده ست اینجا کیست
ستان خفته ست و با دستان فرو پوشانده چشمان را
تو پنداری نمی خواهد ببیند روی ما را نیز ، کو را دوست می داریم
نگفتی کیست ، باری ، سرگذشتش چیست
پریشانی غریب و خسته ، ره گم کرده را ماند
شبانی گله اش را گرگها خورده
و گرنه تاجری کالاش را دریا فرو برده
و شاید عاشقی سرگشته ی کوه و بیابانها
سپرده با خیالی دل
نه ش از آسودگی ، آرامشی حاصل
نه ش از پیمودن دریا و کوه و دشت و دامانها
اگر گم کرده راهی بی سرانجامست
مرا به ش ، پند و پیغام است
در این آفاق من گردیده ام بسیار
نماندستم نپیموده به دستی هیچ سویی را
نمایم تا کدامین
20
1
16,782
شعر شیدایی
چمدان پر شده از
لختی پنجره ها
بوى باران در خاک
گرمی خواب گل خشکیده
کوکی که... ادامه
نه کمانچه با تار
تیشه ی پر ز امید فرهاد،
همه ی سهم من است این چمدان
لیک من این همه را می سپارم یکجا
پیش بازار سیاه شب سرد،
گر گران تر باشد می فروشم لبخند
غصه ات یکجا چند؟
ABS
36
1
15,790
دکلمه شعر نیما یوشیج
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر ... ادامه
دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من ؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون
گاه سر . گه پا
آی آدم ها
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد
آی آدم ها که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید !
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده ، بس مدهوش
می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید :
