نتایج جست جو "بغض" در سایت 100هنر
3
0
25,375
محفل شعر و داستان
باز این فاصله و یک دل تنگ
بازهم پنجره ای خالی از عشق
باز هم من؛
باز هم او که د... ادامه
ر این کوچه ی احساس رود
و خودش را بسپارد به دلِ گمشده گی
راه پیمودنی سخت جدایی را او
تک و تنها برود
ولی ای عشق بدان
خاک این راه که رفتی همه آلوده شده
غرق تنهایی و آغشته به اشک
سرد سرد از دل خون
همه جا پر ز من است
و تو ای باد به گوشش برسان
ضجه ام من
بغض هذیان و غمم
که در این مقصد کور
با تو همراه شوم با تو فریاد شوم
با تو هستم با منی تو
باز این فاصله و یک دل تنگ
همه ی ثانیه ها در سکوتم خفه اند
خفه اند خفه اند
1
0
31,948
محفل شعر و داستان
کاش :
ایستاده ام در کنج شب
در سحرگاهی که میرسد از راه
می نگرم بر دانه های شبن... ادامه
م
که ریخته اند در پای چاه
زندگی می زند ساز را در دشت
پُر می شود در چوپان ، در نی
می چکد بر گلبرگهای گل
می ریزد خود را در جام ، در می
نگاهش نمی چرخد به سویم
گوئی شرابش تلخ است بر من
فریاد می کشد با خشم
می کَند جانم را ، ازتن
من همان اشکم در ابر
که چون قطره می نالد
انواری جدا از مادر
که بر دمنها می بارد
طبعم آهیست بغض آلود
بر کشیده میشوم از خشم
چون اشکی در چنگ ظلم
ریخته می شوم از چشم
این چنین ردای غم
تا به کی خواهم دوختن ؟
در دل این جنگل خشک
بوته ها ، خواهم سوختن
کاش خورشید بتابد گرم
بخار سازد درد از وجودم
بر کشم لبخند بر رخ
ذکر گویمش ، در سجودم
کاش مهتاب ببارد بر دشت
مرگِ شب را کُند تقدیر
تا دل ، طلوع خورشید را
بر تنِ سردم کُند تفسیر
2
0
35,199
محفل شعر و داستان
آسمان :
-------------
باز می چیند دلم از چشمانت
افسوس و حرمان و غم و عصیان را... ادامه
باز برمی کشی آهی و ، می گریی
بغضت میکند خشک ، رود روان را
آخر ز چه روی است تو را
این حال و آن دل بد ، که می کند فغان
چیست راز دل دلِ این قاصدک پیر
که نمی دهد برایت خبری خوش به ارمغان
نه نسیم را لطف است با تو
نه می آکند دیده گانت را سراب
یاران همگی ز مستی در خواب اند
نیست ساغری که دهدت ، پیمانه ای شراب
زندگی برای تو در او بود
با او لحظه هایت ، می شد به رنگ گلهای بهار
خورشیدی بود که میدرخشید
در تن گل های سرخ ، در زمزمۀ جویبار
فلک شکست شوق پروازت را در پس ابر
رعد غرید و برق ، سینه اش را کرد نشان
قلبت نمی تپید ، در درنگ قلب او
آسمان می برد عشقت را ، به اعماق کهکشان
به رسم ، نوشته این را بر قلب زمین
خواهد روئید گل ، تا شود پرپر
می رود شاهین تا اوج
تا برافکنیم از تنش ، شهپر
این است سایۀ سرنوشت یک انسان
می جوید رنگ عشق را در آسمان
اما آنجا که می نویسند قصه
بر می گیرند از دل تو ، از چشم من ، امان
------------------
بردیا امین افشار
3
0
52,421
شعر دلتنگی
دل خسته :
رهایت می کنم و خواهم رفت
در یکی از این شبها که میرسند از پس غروب
نم... ادامه
ی کِشم پرده ای تاریک بر روی رویایت
نمی کُنم بر جداره های دل زیبایت ، رسوب
چشمانت نیست دیگر مشتاق دیدارم
فردا روزیست که میشوم برایت فراموش
می روم و این است آخرین حرفم
می کُنم آرام اما مدام ، خود را برای تو خاموش
می نشیند یادی از ایام گذشته بر دلم
با تکه ای نگاه ، گَشتم در دریای عشقت شناور
امان از این روزها که بودند ، دروغ
نمیدانم چگونه ؟ دوست داشتنت را کردم باور؟
چگونه نشست خزان بر باغچه ام
چگونه بُرید دلت از دل تنگم پیمان ؟
نگاهت پر کشید و نشست بر نگاه مشتاقی
ندارم به خدای عشق من ، دیگر ایمان
می روم از پیش تو ، می روم از دنیایت
پر کرده ام عشقت را در گذشته هایم ، در مَشک
می شود بغضت در گلویم فریاد
می ریزد نامت بر گونه هایم ، در اشک
فردا می رسد و خورشید می کند طلوع
چشمان ناز تو در خواب اند و بسته
اینجا اما خزان است و تندبادی سرد
که می کند طوفان ، در این دل خسته
----------------------
بردیا امین افشار
6
1
24,027
محفل شعر و داستان
( کاش تو بودی ... )
کاش از سره شاخه سر سبزه حیاط
کمی از گلبرگ گل یاس و ذهاب
... ادامه
کمی از لعل لبت بوسه ی ناب
کمی از آن بغلت بوی گلاب
به منه زاغه نشین دل خود وام دهی
کاش که از بغض گلوبند صدا
کمی از گریه باران خدا
کمی از خیسی چشم غزلت
کمی از یاد غم انگیز دلت
به من و پنجره و نور بیابان بدهی
تو بگو خاطره را چشم به آن پنجره را
دست به دامان تو و دست به دامان خدا
تا به کی گیرم و از طعم دلت دور شوم
تا به کی از ، اذن دخول دل تو کور شوم
کاش تو بودی و دلم غرق تمنا نبود
کاش تو بودی و بغلی جزء تن اغیار نبود
کاش تو بودی و غزلی غمگین
در وصف تو وآن ته اشعار نبود
فاضل شریعتزاده
5
0
44,875
محفل شعر و داستان
تو کشیدی عکسم را در سایه
تو نوشتی بر سطح مرداب ، نامم را
خار رویاندی به زیر پا... ادامه
یم در جاده
نگذاشتی کنم آباد ، بامم را
من نه آن کوهم ، استوار در جنگل
که شوم خانه برای یک طوفان
و نه چشمه ای جوشیده از زمین
که کنم تشنگییت را درمان
من همان آهم ، که بر میکشی
به هنگام بغض از گلویت
عطر لاله های خیس در صحرا
که نمی وزند ، دیگر به سویت
من نه آن بادبانم که رقصان است در باد
و نه آن شاهین که می رسد به خورشید
من نه آن غروبم که می گریاند دشت را
و نه آن تختی که نشست بر آن جمشید
من فقط رهگذری دل خونم
رهگذری که میخورد از دست تو سیلی
قطره ای ناچیز در کف دریا
که گم گشته در رنگ ، در چرک نیلی
نَفَسم میشمرد ثانیه هایت را
به رخم نیست رنگهای زیبای یک طاووس
خُشکم مکن در تابش سوزان خورشیدت
ول کن و بگذر ، بگذر از من و بگذر از این کابوس
-------------------------------------
تو و من ، بردیا امین افشار
24
8
6,533
0
0
26,072
محفل شعر و داستان
#از مجموعه ی دریای واژه ۱ (حواصیل خیال)
دیریست خورده مهمیز بر اسب نوبهاران... ادامه
دیرست و شب بلاخیز رم کرده زیر باران
این داستان دردیست از غصه قصه لبریز
این روزگار مردیست از عمق روزگاران
این سنفونی مرگ است در پرده ی غم انگیز
این زخمه ی تگرگ است بر ساز جویباران
این اشکهای تاک است کز شاخه گشته آویز
این های های خاک است از چشم چشمه ساران
این بوسه ی تگرگ است بر زخمهای پالیز
این یادگار برگ است خشکیده شاخساران
این خونبهای سار است آشوب برگ و بر ریز
این سوز ماندگار است در جان بیشه زاران
این بغض روزگار است این بغض گریه آمیز
این گریه بر بهار است بر روی آبشاران
این ناله تذرو است با هق هق شب آویز
این رقص مرگ سرو است همراه ضرب باران
این قصه ی معین است در سینمای پاییز
این پرده ی پسین است پاییز در بهاران
این قصه نیست پالیز یک روز وهم انگیز
بر اسب باد پاییز آید ز کوهساران
8
1
50,542
محفل شعر و داستان
#عبرت
در سبو جا مانده یک جرعه شراب زندگی
در گلو بغضی غریب از اضطراب زندگی
پیر ش... ادامه
د صدها سوال طرح گشته در سرم
کهنه شد احساس من لای کتاب زندگی
قطره قطره عمر را نوشیده این دلق لعین
پس گرفت اما به یکباره عذاب زندگی
این کویر از آسمان آبی اش آبی نخواست
تشنگیّ ام ضربتی شد بر عتاب زندگی
جرم ناکرده شدم مجرم عدالت نیست این!
طرح نقاشی خنده بر نقاب زندگی
چاره یک ریشه خشکیده در زیر زمین
یک تبر باشد بزن عالیجناب زندگی!
#امیدنورانی_فانی
7
0
19,252
