هنر شعر و داستان : داستان حواس پرتی
                        63
                        1
                        20,516
                    
                داستان حواس پرتی
                    
                                ازمون خواسته بود قطعه هنرمندا خاکش کنیم منم رفتم پیش رئیس شورای شهر ٢ تا کتاب شع... ادامه 
                رش رو نشونش دادم گفت چون نام آشنا نیست باید تحقیق شه طول می کشه ، گوشیو برداشتم زنگزدم بابام آخه هر وقت کارام گیر می خورد به بابا زنگ می زدم ، وقتی ٢ ٣ تا زنگ خورد یهو یادم افتاد که قراره خودشو خاک کنیم...
ABS
 
    


 
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                             
                            