نتایج جست جو "مدهوش" در سایت 100هنر
36
1
34,035
دکلمه شعر نیما یوشیج
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر ... ادامه
دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من ؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون
گاه سر . گه پا
آی آدم ها
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد
آی آدم ها که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید !
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده ، بس مدهوش
می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید :
0
0
7,199
7
1
26,714
محفل شعر و داستان
Kargah e Jadoo
«««این یکی از بهترین شعرهایی است که تا بحال نوشته ام»»»
کارگاه ... ادامه
جادو
دنبال این ذرۀ غبار طلایی، درست از وسط میدون جنگ
بر میگردم توی عمیقترین رؤیاها
که راهها و مسیرهای مخفی رو برای هزارمین بار، بو بکشم.
پریشان و همچنان مدهوش، از توی باریکراهها، روی لبۀ دیوارها
بدنبال جای پای تو، روی ساختار فریبندۀ این معماها
روی قفل این زندان همیشگی، توی این اشتیاق ابدی
روی لطیفترین گیاههای وحشی
از کنار جویبارهای باریک و پلهای معلق،
از درون شهرهای جادویی، رسوم فراموش شده
کوچههای تنگ محلههای پرت،
از کنار نگاههای گنگ و قهرآمیز و پرسشگر
درحال برگشتن به خونۀ جادوگر
مثل باد از روی صورت نحس جنهای پلید میغلتم
حتی توی زندونهاشون هم سرمستم
روی نوک شمشیرا و نیزهها میرقصم
بَعدم هوهوکشون از توی سوراخِ کلیدِ در، جستم
...
#سحر #رویا #میستیسیزم #هشیاری
