نگاتیو

توضیحات نمایش
در تاریکی، نوری نهفته است که تنها در واژگونگی میتوان آن را دید نگاتیو روایتی است از غیابهایی که به حضوری دیگر بدل میشوند؛ ت معکوس خود سخن میگویند، پنجرههایی که چهرههایی که در سکو میان گشودگی و انکار معلق ماندهاند. اینجا، جهان در سایهها تنفس میکند، در مرز میان بودن و نبودن، روشنی و تیرگی، صدا و خاموشی. هر تصویر، زمزمهای است از آنچه دیده نمیشود، اما حس میشود. تاریکی، نه غیبت، که بستر تولد معناست، و در این بازی ناپیدا، تو نیز دعوتی. مخاطب تنها نظارهگر نیست؛ او پایی در میدان تفسیر دارد، در رقصی بیپایان میان پرسش و پاسخ. معنا، آنگونه که گادامر میگوید، نه در نیت هنرمند است و نه در ذهن بیننده، بلکه در لحظهی مواجهه زاده میشود؛ جایی که نگاه، اثر را از نو میآفریند، و اثر، نگاه را. خط، در کنار پیکرهها تنیده شده، مرزی میان گفتن و نگفتن، حضور و محو شدن. گاه همچون زخمی بر سطح بوم شکافته میشود، گاه در پیچوخمهای خود، تصویر را در سکوتی نو فرو میبرد. اینجا، خط نه تنها امتداد فرم، که پژواکی از کلمات ناگفته است؛ نجوایی که میان سایهها میلغزد، گاه در کنار فیگورها قد میکشد و گاه در تیرگی محو میشود، همانگونه که معنا در نوسان میان دیدن و نادیدن زاده میشود. شاید در این خألیی که نور و سایه در آن دست در دست یکدیگر میلغزند، جایی میان خطوط و رنگها، خود را ببینی - یا دستکم، انعکاسی از آنچه روزی میتوانستی باشی.